شکاف انگیزشی در سازمانها چگونه است؟
شکاف انگیزشی
بعضی اوقات ما نسبت به موضوع بی انگیزه هستیم و برایمان فرقی نمی کند که درباره آن موضوع اطلاعات کافی داریم یا نه و یا از مهارت لازم برخوردار هستیم یا خیر؛ فقط نمی خواهیم آنرا انجام دهیم.
در این شرایط کسی که با ما سر و کار دارد میبایست به ما انگیزه دهد تا این شکاف پُر شود. مثلاً:
تقریباً کسی را نمی شناسیم که نسبت به ضررهای سیگار بیاطلاع باشد، از طرفی مهارت خاصی هم برای ترک آن لازم نیست. اما مهم انگیزه است که متاسفانه در بیشتر اوقات انگیزهای برای ترک وجود ندارد، کافیست کسی که در آستانه ازدواج است، فرد مورد علاقهاش از کسی که سیگار میکشد خوشش نیاید تا او انگیزه خود را برای ترک سیگار بدست آورد و به هر شکلی که شده آن را ترک کند.
افرادی که برای لاغری، از پزشک رژیم غذایی دریافت می کنند ولی دائماً به خاطر اهمال کاری و نبود انگیزه شروع آن را به تأخیر می اندازند، از این دسته اند.
در سازمان ها این شکاف را میتوان در بی انگیزگی کارکنان مشاهده کرد اینجاست که مدیر باسد از سطح ابتدایی تامین خواسته ها و نیازهای کارکنان به سمت احساس تعلق نسبت به سازمانش سوق دهد.
موضوع ثروت در نزد بعضی از افراد به خاطر عدم انگیزه جایگاهی ندارد. زمانی که با چند نفر از این مدل افراد صحبت میکردم، استدلالشان این بود که آخرش میمیریم!
البته اینجا جای این صحبت نیست که منظور ما ازثروت صرفاً پول نیست و بیشتر تفکر ثروتمندی و ثروت آفرینی است که البته در آینده در این موضوع مطلبی خواهم نوشت.
دیدگاهتان را بنویسید