بررسی خودآگاهی، دستاورد جلسات کوچینگ
چکیده
سوال من کیستم رو شاید با شعری از مولانا که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود بتوان بیشتر شناخت از آنجایی که همه ما ممکن است در طول زندگی با این سوال مواجه شده باشیم و یا شاید در اطراف خودمان با چنین پرسشی برخورد کرده باشیم. تنها راه پاسخ به این موضوع خودشناسی و خودآگاهی است. خودآگاهی به معنی شناخت مواردی است که به شما انگیزه می دهند و همچنین به معنی درک نیازها و خواسته ها، ضعف ها و قوت ها و توانایی ارزیابی دقیق احساساتتان می باشد. افراد خودآگاه از توانایی ها و مهارت های خود آگاهی کامل دارند و در این زمینه هوشمندانه تر عمل خواهند کرد. یکی از رویکردهای که به ما کمک میکند تا افراد نسخه موفقیت خود را کشف کنند و بنویسند کوچینگ است. در کوچینگ به جای اینکه به فرد بگوییم چه چیزی خوب یا بد و یا زشت یا زیبا است با کمک قدرت پرسشگری سوالات قدرتمندی را در ذهن او ایجاد میکنیم که نتیجهاش پاسخهای صحیح و بومی شده توسط خود فرد است؛ درواقع ما به افراد خودآگاهی میدهیم نه آگاهی.
در کوچینگ، هر فرد تواناییها و ظرفیتهایی دارد. از آنجایی که کوچینگ معتقد است نسخههای موفقیت افراد متفاوت و منحصربه فرد است و این منحصر به فرد بودن توسط خود افراد کشف میشود و اگر اهداف در زندگی پراکنده و نامناسب باشند، حتی اگر به آنها دست یابیم باز هم حال خوبی نداریم. برای حفظ انگیزه باید اهداف را در مسیر ارزشهای وجودی خود قرار دهیم. بعد از پیدا کردن ارزشهای خود میتوانیم به خوبی قدم برداریم و چه شکست بخوریم و چه پیروز شویم هیچوقت کم نمیآوریم. متاسفانه در اکثر مواقع ما ماهی را به دیگران اعطا کرده ایم و نه ماهیگیری را، در کوچینگ سعی بر این است که کوچ با آیینه در دستانش مراجعه رو با خود واقعی خوداش روبه رو کند و او را در مسیر رسیدن به خودایده ال اش با یک سفر کشف درونی به سرمنزل مقصود برساند.
کلمات کلیدی: کوچینگ یا مربی گری، خودآگاهی، مربی
مقدمه
آگاهی از خود و خصوصیات مختلف خود، به انسان کمک می کند تا با تواناییها و ضعفها و سایر خصوصیات خود آشنا شود. همچنین در صورت برخورد با طرف مقابل و تشکیل زندگی مشترک بهتر و عمیق تر با مسائل روبرو شود. این خودآگاهی به شخص نشان می دهد که چگونه می تواند احساسات خود را بشناسد، از وجود آنها آگاه شده و به وقت لزوم کنترلشان نماید تا منجر به هیچگونه ناراحتی نگردد. کالات(2007 ) معتقد است، خودآگاهی، موجب شناخت نیاز افراد و یافتن راه مناسب برای مواجهه با آنها می شود. همچنین اهداف زندگی را مشخص تر و واقع بینانه تر نشان می دهد و ارزش واقعی افراد و مسائل پیرامونشان را نمایان می سازد. «خودآگاهی» تضمین کننده استحکام وجود فرد در هنگام بزرگسالی است و باعث پرورش روابط زن و شوهر در رویارویی با مشکلات و حل مناسب آنها می شود. با آگاهی دادن به نوجوان و شناساندن آنان نسبت به خود می توان فرد را با تمام نقاط مثبت و منفی که دارد آگاه کند چرا که (خودآگاهی) توانایی شناخت خود و آگاهی از خصوصیات، نقاط ضعف و قوّت، خواسته ها، ترسها و انزجارهاست. برای اکثر ما توصیف ویژگی های اخلاقی و رفتاری خود برای دیگران، کار سخت و دشواری است (سیدمحمدی،1392) .خودآگاهی به این معناست که فرد چه برداشتی از خود دارد و بر اساس این برداشت چه احساسی پیدا می کند. نوع خودآگاهی ما، پیشبینی کننده ی احساس رضایت ما از خودمان و زندگی است (موسوی،1388).
کوچینگ چیست؟ یک روش قدرتمند و مؤثر در ایجاد انگیزه و تحسینبرانگیزترین روش موفقیت افراد است که از طریق پرسیدن و سفر کردن فرد در درون خود، ارتباط مؤثر و مفیدی بین کوچ و کوچی ایجاد میکند. روشی است که برای کمک به کارکنان و پرورش ظرفیتهای درونی و احساس هویتدادن به افراد استفاده میشود. هدف آن توسعه مهارتها و شایستگیهای افراد است و این کار را با تمرکز بر حوزههای خاصی از مهارت یا رفتار مانند رهبریکردن مؤثر و پرنفوذ اما ناپیدا و با احترام کامل و رعایت اصول اخلاقی در پذیرش فرد بهعنوان بخشی از فرآیند کوچینگ انجام میدهد اقتباس از https://faracoach.com/
در واقع کوچینگ، مکالمه یا گفتگویی است که فرد یا افراد را برای رسیدن به ایدهآل خودشان توانمند می سازد و با پرورش قدرت خودآگاهی و تصمیم گیری به افراد کمک می کند به هویت ایده آل خودشان تبدیل شوند، همچنین توان تغییر در افراد را افزایش می دهد.هدف ایجاد توسعه، تغییر و بهبود در رفتار افراد است.
کوچینگ رابطه ای کاملا حمایتی است که در آن افراد ابتدا با کمک کوچ به خودشناسی می رسند و سپس با تعیین اهداف و جایگزین کردن عادات ریشهای به جای عادتهای همیشگی، در رفتار خود تغییر ایجاد می کنند تا با سرعت بیشتری به سمت هدف قدم بردارند.
اگر بخواهم با یک مثال مفهوم کوچینگ را بیشتر را شفاف سازی کنم:
فرض کنید فردی گرسنه است، شما برای کمک به او دو راه دارید:
- اینکه به او غذا بدهید تا سیر شود.
- اینکه به او غذا درست کردن را آموزش دهید.
در راه اول شما شخص را برای یک وعده سیر کردید اما در راه دوم برای همیشه ! در کوچینگ هم مسئله دقیقا همینطور است؛ شخص باید “یادگیری” را یاد بگیرد نه تعالیم را.
کار اصلی کوچینگ این است که ما را از عمیق ترین لایه های درونمان آگاه کند؛ اصلا اساس کوچینگ آگاهی و خودآگاهی است. هر انسانی با افزایش خودآگاهی می فهمد که میل به اعمالی نظیر همدلی ، خدمت، انسانیت و … دارد .زیرا که انجام دادن این اعمال در نهایت باعث ایجاد حس رضایت از خود برای او می شود.
در کوچینگ هم همه سعی بر این است که افراد در نهایت به خواسته قلبی و درونی خود رسیده و رضایت از خود را بدست آورند.
وجود ما از 2 بخش تشکیل شده:
- بخشی که همیشه انتقاد می کند ، سوال می پرسد و توصیه می کند.
- بخشی که ذاتا همه چیز را می داند و فقط کافیست به او گوش دهید.
مولانا می گوید: بیرون ز تو نیست هرآنچه در عالم هست، از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی.
همچنین کوچ هم می گوید من جواب سوال تو را نمیدانم، جواب سوالات تو درون خود توست فقط کافیست آن را کشف کنی.ذهن انسان توانایی آن را دارد که موانعی بر سر راه شناخت و آگاهی او ایجاد کند و نگذارد انسان به آگاهی کامل برسد؛ کاری که کوچینگ انجام می دهد این است که به شما کمک می کند موانع سر راه آگاهی تان را بردارید.
همانطور که مولانا می گوید: نیازی نیست عشق را جستجو و کشف کنید، فقط کافیست موانع سر راه شناخت آن را بردارید.با شناختن عمق وجود خودمان و اعتماد و آگاهی از آن می توانیم به تصمیمات درستی برسیم.اقتباس از https://coachingmall.ir /
مبانی نظری
کوچینگ چیست؟ از دنیای مراجع
در بخش دوم سؤال کوچینگ چیست، دربارهی مراجعی است که میخواهد وارد فرایند کوچینگ شود و به دنبال ایجاد یک تغییر است. او چیزی را میخواهد که الآن ندارد. معمولاً آن را میخواهد و خودش به دنبال آن رفته اما یا سرعتش کم بوده یا ظاهراً نتوانسته به آن برسد و یا هر دو با هم؛ پس اینجا این شخص کمک لازم دارد و میخواهد این خلأ را پر کند. این دغدغه، دغدغهی مراجع است، پس دغدغه کوچ چیست؟ دغدغه کوچ این است که مراجعش به چیزی که میخواهد برسد و یکی از تفاوتهای کوچینگ با حرفههای دیگر این است که کوچ باید بداند مراجعش در حال حاضر کجاست و به کجا میخواهد برسد. وقتی مراجع کاملا میفهمد الآن دقیقا کجاست و شفافیت و وضوح پدیدار میشود که میخواهد کجا باشد، دراینبین یک فاصله به وجود میآید و مراجع میتواند این فاصله را به وضوح ببیند.
اینجاست که کوچ با ابزارهایی که دارد و محیط امن و ارتباطی که ایجاد کرده، مراجع را ترغیب به اقدام میکند. درواقع کوچ حرکت ایجاد میکند و گامهایی به آن سمت که مراجع تمایل به رفتن دارد ایجاد میکند. چنانچه این قدمها با تشویق، ترغیب و قدردانی همراه باشد و تمام این مهارتها کمک کند که این مراجع، قوت درون، استعدادها و توانمندیهایش را بیشتر بشناسد، اقدام و برنامهریزی برای رسیدن به خواستهی مراجع با تعهد، کامل میشود. کاری که مراجع مسئول آن است، برای انجام آن اقدام میکند و یک نفر را در کنارش دارد که میداند آن فرد (کوچ) در تمام طول مسیر همراه اوست و هر موقع بخواهد میتواند از او کمک بگیرد؛ این فرایند مانند این نیست که مثلا یک مدرس چیزی را یاد میدهد و شما پس از بیرون رفتن ازآنجا دوباره به عادتهای قبلیتان بازمیگردید؛ یا کوچ روانشناس نیست که شمارا به گذشته ببرد و بخواهد مشکلات گذشته را حل کند.
کوچ درجایی شمارا میبیند که توانمند هستید؛ یعنی همین الآن شما و جایی که قصد دارید بیشتر در آن توانمند شوید. همچنین کوچ یک Mentor هم نیست که بخواهد تجربیاتش را برای استفاده شما بگوید. کوچ مشاور هم نیست چون قرار نیست به شما بگوید چهکار کنید؛ بلکه بهعنوان یک کوچ قرار است با کسی که هست و با جعبهابزار کوچینگ و ارتباطی که ایجادشده، دنیای درونی شمارا با چراغقوه یا آن آیینه نمایان کند تا شما ببینید و بخواهید که برای هدفتان اقدام کنید اقتباس از https://icoachtraining.com/
ریشه و معنی کوچینگ از کجا آمده؟
واژه مربی از کوکس به روستایی در کشور مجارستان که در آن کالسکه هایی با کیفیت بسیار عالی و گران قیمت تولید می شود اطلاق می گردد (جو،2005).در قرن نوزدهم میلادی واژه مربی گری در دانشگاه های کشور انگلستان از سوی دانشجویان برای توصیف روش آموزش برخی از اساتید به کارگرفته شد که به روشی بسیار ساده، تدریس و مسائل را برای دانشجویان تشریح و تبین می کردند و استدلال آنها این بود که در کالسکه افرادی به آنها کمک می کنند. اما واژه مربی گری در ادبیات آموزشی کشورها سابقه دیرینه ای دارد، روش آموزش استاد شاگردی را شاید بتوان بدیهی ترین و ابتدایی ترین شیوه مربی گری در آموزش قلمداد نمود. موضوعی که در ایران به قرن ها پیش باز می گردد و نیاکان ما از این روش برای انتقال تجربه، فن و تخصص به نسل های بعد خود استفاده کرده اند. نگاه مختصری به فعالیت های جاری و کسب وکارهای مرسوم در قرون و اعصار گذشته کشور ما بیانگر این واقعیت است که خواسته یا ناخواسته الگوی مربی گری در فرهنگ و ادبیات مفهومی آموزش منابع انسانی در سطح خرد و کلان برای ما شناخته شده است. اما در ادبیات امروز آموزش، مربی گری فرآیندی است آگاهانه و مبتنی بر مذاکرات حساب شده با هدف تسهیل شرایط محیطی برای رشد افراد و حصول پیشرفت مداوم و پایدارمی باشد (صفرزاده و همکاران، 1390).
ریشه ی کوچینگ به پیش از دهه ی 1960بازمی گردد که به منظور بهبود عملکرد افراد در محل کار به وجود آمده است. کوچینگ به طور رسمی بعنوان یک مهارت توانمندسازی توسط انجمن های مختلف در کشورهای کانادا و استرالیا پذیرفته و تایید شده است(پنتالد،2012).در سالهای اخیر استفاده از کوچینگ در حوزه های مختلف برای تغییر در رفتار، عملکرد بهینه و سلامتی به کار رفته است نظریه یادگیری از مفاهیم اساسی در کوچینگ است؛ بویژه نظریه یادگیری انتقالی؛ این نظریه بر جنبه هایی از یادگیری بزرگسالان و دانشی تمرکز دارد که از راه آگاهی از ارزشها، پنداشتها و انتظارات منجر به معناداری در زندگی می شود. همانند اغلب حرفه های خدماتی، کوچینگ نیز پایه های خود را از حوزه هایی چون روانشناسی، رشد انسان، فلسفه و آموزش گرفته است(پنتالد،2014) در کوچینگ از راه پرسشهای باز قوی، درمانگر کمک می کند تا مراجع از ارزشها، پنداشتها و انتظارات خود آگاه شده و با چگونگی انتخابها و مسائل خود آشنا گردد (پنتالد،2014) .کوچینگ از فنون شناختی رفتاری و راه حلها برای کمک به رسیدن به اهداف در بزرگسالان استفاده می کند و بر تساوی در روابط تاکید دارد که در آن استقلال یادگیرنده و تصمیم گیری توسط او بازده نهایی کار است(گراهام،2009).
کوچها چهکاری انجام میدهند؟
کوچینگ یک گفتگوی آگاهانه و روبهجلو برای توانمند کردن یک فرد یا گروه برای زیستن در بهترین حالت خود و رسیدن به نتایج فوقالعاده در زندگی، حرفه، کسبوکار یا سازمان است. این کار کمکی است برای پر کردن فاصله میان اکنون و جایی که مراجعهکننده و کوچ میخواهند در آن قرار بگیرد. کوچها درواقع با مراجعهکننده خود شریک میشوند تا به آنها برای طراحی و رسیدن به آنچه تمایل دارند دست پیدا کنند کمک کنند.
از فواید کوچینگ میتوان به ایجاد وضوح و شفافیت در سوق دادن مراجع بهسوی اقدام و تسریع فرآیند پیشرفت اشاره کرد و برای او آگاهی و تمرکز به ارمغان میآورد.
کوچها مطابق فدراسیون بینالمللی کوچینگ، افرادی هستند که مراجع خود را بهترین متخصص در زندگی و کار خود میدانند و بر این باورند که هر مراجعهکنندهای میتواند نوآور و کاردان زندگی خودش باشد و بر همین اساس است که مسئولیت کوچ به این شکل تعریف میشود:
- کشف، وضوح و همراه شدن با آنچه مراجعهکننده میخواهد به آن دست پیدا کند.
- تشویق مراجعهکننده برای کشف دنیای خود
- استخراج راهحلها و استراتژیهای مراجعهکننده
- پاسخگو نگهداشتن مراجعهکننده و مجاب کردن او برای مسئولیتپذیری
یک کوچ در عمل کارهای زیر را انجام میدهد:
بر دستور کار مراجعهکننده متمرکز است. مراجعهکننده است که تصمیم میگیرد که هدف یا مشکل خودش چیست و میخواهد بر چه چیزی تمرکز کند، نه یک کوچ.
از سوالات قدرتمند برای یادگیری مراجعهکننده استفاده میکند. کوچ آموزش نمیدهد یا توصیه نمیدهد اما سوال میپرسد و گوش میدهد.
اقدام و عمل را ترویج میکند. در یک ارتباط کوچینگی این مراجعهکننده است که مراحل حرکت و عمل خود را مشخص میکند و این وظیفه یک کوچ نیست.
از تغییر حمایت میکند. کوچ پیگیر یادگیری فردی، رشد و تغییر مراجعهکننده است.
امروزه معنی کوچینگ یا کوچ کردن یک فرد، استعارهای از همان کالسکه است. کوچینگ کمک کردن به فرد، گروه یا سازمان برای رفتن از محل کنونی بهجایی است که دوست دارد در آنجا باشد. کوچ یک وسیله و یک همراه برای پیشبرد و رسیدن به اهداف است. اقتباس از https://icoachtraining.com/
چه اتفاقی در جلسه کوچینگ رخ میدهد؟
کوچینگ یک مفهوم گسترده است که از حوزه ورزشی وارد ادبیات روانشناسی و سازمانی شده است. مشابه هر مفهوم دیگه، تعریف واحدی برای آن وجود ندارد. اما یکی از بهترین تعاریفی که ارائه شده است مربوط به فدراسیون بین المللی کوچینگ (ICF) می باشد.
همراهی مراجع در فرایندی فکر برانگیز و خلاق به گونه ای که مراجعان را برای بیشینه سازی پتانسیل های فردی و حرفه ای برانگیزاند.
اولین کلمه ای که در این تعریف با آن مواجه می شویم همراهی است.این همراهی از نوع همراهی هم سطح است به این معنی که در جلسات کوچینگ، کوچ و مراجع در یک سطح روانی با یکدیگر تعامل خواهند کرد و این همراهی به گونه ای نخواهد بود که کوچ خود را بالاتر از مراجع بداند. همچنین در این همراهی اعتماد و امنیت روانی می بایست وجود داشته باشد.
کلمه دوم مراجع است. این مراجع می تواند یک فرد و یا گروهی از افراد باشند که به کوچ برای اخذ خدمات کوچینگ مراجعه می کنند.
کلمه بعدی فکر برانگیز است. به عبارت دیگر در فرایند کوچینگ، تفکر مراجع می بایست تحریک شده و بینش جدید در فرد اتفاق بیافتد. اگر نگرش فرد در راستای فرایند کوچینگ تغییر نکند و به اصلاح یادگیری اتفاق نیافتد، ما کوچینگ را تجربه نکرده ایم. فرایند کوچینگ می بایست به آگاهی و بینش جدید منتج شود در غیر اینصورت گفتگویی ساده اتفاق افتاده است.
فرایند خلاق یا به این موضوع اشاره دارد که فرایند کوچینگ، فرایندی خلاقانه و منعطف است. اگرچه کوچینگ پروتکل مشخصی دارد ولی در حین جلسه ما متناسب با آنچه که در جلسه اتفاق می افتد می بایست پیش برویم. کوچینگ مانند رقصی می ماند که کوچ با هدایت مراجع انجام می دهد. به عبارت دیگر انعطاف در چارچوب پروتکل تعیین شده در کوچینگ مورد انتظار است.
نکته آخر این است که جلسات کوچینگ در راستای هدفی مشخص است. مراجع در طول جلسات کوچینگ و در راستای اهداف تعیین شده، پتانسیل های فردی و یا حرفه ای خود را درک می کند و در راستای بیشینه سازی و حداکثرسازی آن تلاش می نماید.
اگر این تعریف را بخواهیم به صورت ساده بیان کنیم، کوچینگ شکاف بین آنچه که فرد در حال حاضر فکر می کند که هست و آنچه که می تواند باشد را کم می کند. کوچینگ به مراجع کمک می کند تا شکاف بین پتانسیل ها و عملکردش در راستای هدف تعیین شده کاهش یابد.
با نگاهی عمیق تر بر تعریف کوچینگ، می توانیم خواسته ها و دلایل رجوع مراجعان را در دو گروه اصلی دسته بندی کنیم. بر اساس نظر ویتورت و همکارانش (2007) هسته کوچینگ حول محور دو عبارت تحقق خواسته ها و ایجاد تعادل می گردد.
بسیاری از مراجعان در جلسات اولیه کوچینگ خود به دنبال تحقق خواسته هایی نظیر ارتقاء سطح مالی، یافتن شغلی مناسب، مهاجرت، پیروزی در رقابت، کسب پروژه، ازدواج و بسیاری از اهداف این چنینی هستند که عموما مفهوم موفقیت را در ذهن آن ها تبیین می کند. اما در طول فرایند کوچینگ، این خواسته ها جنس عمیق تری را به خود می گیرند. مراجع می آموزد که حس رضایت پایدار، عمق بیشتری را می طلبد. ماندن در اهداف سطحی برای مراجع ارزش پایدار و حس رضایت مستمر ایجاد نمی کند. مراجعان نیاز دارند در طول جلسات کوچینگ خود، به ارزش های بنیادین خود و معنا و فلسفه زندگی خود دست یابند تا حس رضایت ماندگارتری را داشته باشند. فرایند کوچینگ به مراجعان کمک می کند تا با همراستا شدن با ماموریت زندگی خود، قلب و روح خود را تغدیه کنند. پس بنابراین یکی از دستاوردهای کوچینگ برای مراجعین حرکت در مسیر تحقق اهداف زندگی و رشد فردی در این مسیر است.
اما گروه دیگر خواسته های مراجعین حول محور ایجاد تعادل در زندگی است. فردی را تصور کنید که اگرچه روابط خانوادگیش برایش از اهمیت بالایی برخوردار است اما ساعات زیادی را در بعد شغلی خود می گذراند. یا فرد موفقی در حیطه کاری که از عدم سلامت جسمی می رنجد. چنین نمونه هایی، مراجعینی را به نمایش می گذارد که از عدم وجود تعادل در زندگی خود رنج می برند و دلیل مراجعه آن ها به کوچ نیز همین موضوع است. بنابراین دستاورد دیگری که می توان از فرایند کوچینگ انتظار داشت ایجاد یکپارچگی و برقراری تعادل در ابعاد گوناگون زندگی مانند دوستان، تحصیلات، خانواده، شغل، استقلال مالی و سایر موارد مرتبط با ارزش مراجع است. به عنوان یک جمع بندی، فرایند کوچینگ می تواند ایجاد رضایت درونی را برای مراجع از طریق درک و حرکت در چارچوب فلسفه زندگی خوددر حین یکپارچگی ناشی از تعادل در ابعاد زندگی است.اقتباس از https://impactcoaching.ir/
کوچینگ ارتباطی دوطرفه بین کوچ و کوچی (مراجع) است؛ این ارتباط بهمنظور بهبود عملکرد، توسعۀ خلاقیت و بهرهوری فکریِ مراجع برقرار میشود. در کوچینگ تنها چیزی که نیاز داریم، تمایل به تغییر است. اگر فردی تمایل به تغییر داشته؛ اما به خودآگاهی و خودکنترلی نرسیده باشد، برای رسیدن به وضع مطلوبش باید به کوچ مراجعه کند؛ زیرا کوچ در جلسات کوچینگ به کوچی گوش میدهد و حرفهای او را میشنود؛ حتی حرفهایی را که مراجع به زبان نمیآورد.در این جلسات، کوچ به مراجع بازخورد میدهد و بهدنبال این بازخورددادن خودآگاهی مراجع زیاد میشود و تغییر رخ میدهد؛ زیرا مغز تغییر خودآگاهی است. یکی دیگر از اتفاقاتی که در جلسات کوچینگ رخ میدهد، طرح سؤال توسط کوچ در لحظه و باتوجه به صحبتهای مراجع است. پاسخ به این سؤالات کوچی را به تفکر وامیدارد و این تفکر به افزایش سطح خودآگاهی او منجر میشود و بهدنبال آن تغییر رخ میدهد.اقتباس از https://modirban.com /
مهارت خودآگاهی
نخستین و زیربنایی ترین مهارت از مهارتهای ده گانه زندگی مهارت خود آگاهی است کسب مهارت خودآگاهی نقش مهمی در سلامت و بهداشت روان دارد خودآگاهی توانایی شناخت خود و آگاهی از ویژگی های نقاط ضعف و قوت خواسته ها ترس ها و انزجارهاست (سلیمانی و همکاران،1393). توصیف ویژگی های اخلاقی و رفتاری خود برای دیگران کاری دشوار است برای مثال ممکن است پاسخ به این سوال که چه کسی هستیم سخت و دشوار باشد بیشتر ما فقط درباره ویژگی های کلی و عمومی خود از جمله سن جنس نام خانوادگی تحصیلات و وضعیت شغلی خود صحبت می کنیم و از ویژگی های شخصیتی و رفتاری خود اطلاعات کافی و مناسبی نداریم برای مثال نمی دانیم چه کارهایی را خوب می توانیم انجام دهیم؟ چه ویژگی های اخلاقی خوب و مثبتی داریم؟ به چه علت مهربان هستیم و چه ویژگی های منفی اخلاقی داریم؟(نیک پرور،1383).
خودآگاهی فراتر از خودشناسی ساختاری سازش دهند پویشی و انسجام بخش است که از رشد ساختارها و فرایندهای شناختی و نیز عواطف و احساسات تنیده در آن حاصل می شود و شامل درک توجه و اگاهی از ابعاد وجودی ویژگی ها افکار احساس ها گرایش ها و رفتارهای خود در طی فرایند زمان است(نورعلیزاده و همکاران،1391).
رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند دریابد دچار استرس است یا نه و این اغلب پیش شرط ضروری روابط اجتماعی و روابط بین فردی موثر و همدلانه است به طور کلی درمهارت خودآگاهی می آموزیم:
یک: با تکیه بر نقاط قوت خود، برای بهبود نقاط ضعف بکوشیم آگاهی از نقاط ضعف موجب می شود فرد بتواند تسلط بیشتری بر خود داشته باشد.
دو: احساسات خود را بشناسیم لازم است افراد حداقل شناخت را نسبت به احساس های خود داشته باشند فردی که از احساسات خوداگاه باشد می تواند آنها را کنترل کند ناتوانی در کنترل و مهار احساسات می تواند به اعتیاد و خشونت بینجامد.
سه: نیازهای خود را بشناسیم و یاد بگیریم که از مسیرهای سالم آنها را مرتفع کنیم.
چهار: در زندگی خود اهداف حقیقی را دنبال کنیم و از دنبال کردن اهداف غیرحقیقی تخیلی و کمال گرایانه بپرهیزیم زیرا اهداف غیرحقیقی موجب ناکامی و به تبع آن خشم و خشونت می شود.
پنج: خودآگاهی حس ارزشمندی به ما می بخشد و به ما کمک می کند به جای ارزش های کاذب در پی ارزش های حقیقی باشیم و از زندگی رضایت کافی داشته باشیم.
اجزای خوداگاهی
نخستین جز خودآگاهی شناخت ویژگی ها و صفات خویش است. یک بخش با اهمیت از شیوه نگرستین به خودمان ارزیابی مثبت و منفی درباره خودمان است. این شیوه نگرش به خود عزت نفس ما را می سازد. عزت نفس و خودپنداره از دوران کودکی در وجود ما شکل می گیرد (امامی نائینی،1383).
دومین جز از خودآگاهی شناخت توانایی ها استعدادها و پیشرفت هاست هریک از ما موفقیت هایی را در زندگی به دست آورده ایم که از توانایی ها و استعدادهایی سرچشمه گرفته است. این توانایی ها و استعدادها اجزای ساختمان استعداد اعتماد به نفس ما را تشکیل می دهد.اعتماد به نفس نیز مانند خودپنداره و عزت نفس در تعاملات اجتماعی شکل می گیرد.
سومین جز خودآگاهی تصویر واقع بینانه ای است که از خود داریم پذیرفتن خود حقیقی و همسو کردن آن با ایده ال ها و تصویری که ما دوست داریم از خود داشته باشیم نیازمند تمرین و کسب مهارت خواگاهی است.
چهارمین جز خودآگاهی شناخت افکار ارزش ها و باورهایمان است مجموعه افکار ما باورهای ما و باورهای ما ارزش های ما راتشکیل می دهند در حقیقت افکار باورها و ارزش های ما چارچوب و ساختار ذهنی ما را می شازند و ما بر اساس این چارچوب یا ساختارهای ذهنی اطلاعات دریافتی از محیط پیرامون را پردازش می کنیم و بر مبنای آن به دنیا و محیط اطراف می نگریم یا درباره دیگران خود و محیط اجتماعی رفتار و قضاوت می کنیم .
پنجمین جز و مهم ترین بخش خودآگاهی که با دیگر اجزای آن رابطه ای تنگاتنگ دارد شناخت احساس رضایت و نارضایتی از خود است. شناخت اشتباه ها نقاط ضعف نارضایتی ها و شکست ها نخستین گام به سوی شناخت تغییر و اقدام برای رفع و اصلاح ان است.
از اجزای دیگر مهارت خودآگاهی شناخت احساسات است . شناخت احساسات به ما کمک می کند تا زندگی خوب و موفقی داشته و نسبت به خود احساس خوبی داشته باشیم. این احساس موجب می شود از آنچه که هستیم شاد و راضی باشیم افرادی که احساس خوبی نسبت به خود دارند ویژگی هایی دارند که عبارتند از :
یک: ویژگی های مثبت توانایی ها و استعدادهای خود را می شناسند و به آنها افتخار می کنند.
دو: ویژگی های منفی و نقاط ضعف خود را می شناسند و می کوشند آنها را اصلاح کنند.
سه: موفقیت ها و شکست های خود را می شناسند و می پذیرند.
چهار: یه خود و دیگران احترام می گذارند.
پنجم: برای رسیدن به اهداف خود می کوشند.
شما چه احساسی درباره خود دارید؟ ایا از کسانی هستید که شاد و راضی هستید و احساس خوبی نسبت به خود دارید؟ ایا تا به حال فکر کرده اید دیگران از شما بهترند و دوست داشته باشید به جای آنها باشید؟ برخی اوقات افرادی که به ما نزدیک هستند بیشتر از خود ما نکات قوت و ضعف ما را می دانند. بنابراین برای پی بردن به ویژگی های مثبت خود بهتر است فعالیت زیر را انجام دهید:
علاوه بر شناخت ویژگی های مثبت شناخت نقاط ضعف نیز در آگاهی ما نقش موثری ایفا می کند شناخت نقاط منفی خود و پذیریش آنها و تلاش براس اصلاح آنها نیز می تواند احساس خوبی در ما به وجود آورد. همه ما ممکن است ویژگی های منفی داشته یا در انجام برخی کارها ضعیف باشیم. به جای اینکه برای این نقاط ضعف خود را سرزنش کنیم یا خود را آدم بد و بی استعداد بدانیم بکوشیم آنها را تغییر داده یا اصلاح کنیم. آنگاه این نقاط ضعف به ویژگی های مثبت و نقاط قوت تبدیل می شوند و احساس خوبی نسبت به خود پیدا کرده و از خود شاد و راضی می شویم.
بیشتر ما انسان ها همان گونه رفتار می کنیم که احساس می کنیم و همان گونه احساس می کنیم که فکر می کنیم.شاید شما نیز این جمله را شنیده باشید که دنیا آن چیزی نیست که هست بلکه آن چیزی است که فکر می کنیم. و بی شک افکار ما بر روی رفتار و احساسات ما تاثیر بسزایی دارند. البته منظور این نیست که یک ارتباط خطی میان آنها وجود دارد. یعنی(افکار احساس رفتار) بلکه این ارتباط تعاملی است که هر یک بر دیگری تاثیر می گذارد(امامی نائینی،1383).
اگر شما حیوان خطرناکی را ببینید و فکر کنید که ممکن است به شما حمله کند در شما احساس ترس به وجود می آید. و ممکن است پا به فرار بگذارد یا اگر موقع کار به خود بگویید من در این کار موفق نمی شوم در شما احساس ناامیدی ایجاد می شود و ممکن است تلاش زیادی برای انجام آن کار انجام ندهید البته گاه خودمان متوجه این افکار نیستیم ولی برای اینکه متوجه شویم می توانیم به صدای درون خود بیشتر توجه کنیم ما گاه در درون با خودمان حرف می زنیم که به آن گفت گوی درونی می گویند(غیاث فخری،1383).گفت و گو های درونی ما گاهی بسیار ناامید کننده هستند و در ما انرژی ایجاد می کنند و گاه بسیار ناامید کننده هستند و ما را دل سرد می کنند و گاه نیز واقع بینانه هستند و ما را به سمت درست هدایت می کنند(فهیمی،1390).
شناخت ارزش ها
ارزشها به منزله ی درون مایه اصلی فرهنگ، ادراک فرد را تحت تاثیر قرار می دهند و خود را خلال فرایند فرهنگ آموزی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند برخی از مولفان (برای نمونه، بیرو،1375) ارزشها را تظاهرات شناختی نیازهای آدمی نامیدهاا ا ل اند. به لحاظ تجربی، ارزشها با جنبههای مهمی از رفتار سازمانی، پیشرفت تحصیلی، تصمیم گیری شغلی، و رضایت زناشویی مرتبط اند و به عنوان معیاری برای تبیین رفتار مناسب از نامناسب، خودراهبری،چهارچوبی به منظور توجیه انتخاب های خود برای دیگران، تفاوت در بازخوردها، و تبیین الگوهای رفتار به کار می روند(بیرو،1375). بر این اساس می توان گفت ارزشها به منزله اصولی کلی برای رفتار(براون،2003) جهت گیری های فرد را سامان بخشیده،ملاک انتخاب و تصمیم گیری قرار می گیرند و با نفوذ بر رفتار، بازخوردها و نیازها،داوریها و تعاملات فرد را با محیط تحت تاثیر خود قرار می دهند و بدین ترتیب، خطوط کلی شخصیت آدمی را رقم می زنند (نیک گفتار،1386).
ارزش ها، اصول و عقاید و ایدههایی هستند که ما احساس عمیقی نسبت به آنها داریم. آنها هدف ما در زندگی هستند، ما برای رسیدن به آنها تلاش می کنیم و بر اساس آنها تصمیم می گیریم. برای مثال، فردی که ایمان مذهبی، بالاترین ارزش زندگی اوست، همواره در مسیری گام برمی دارد که او را به خداوند نزدیک کند. در مقابل، فردی که پول برای او ارزشمند است، همواره به دنبال راه هایی است که پول بیشتری به دست آورد. چنین فردی حتی ممکن است در انتخاب دوست و همسر به دنبال افراد پول دار باشد. همچنین، پدری که توجه و رسیدگی به شریک زندگی و فرزندان برای او ارزش است، همواره در مقابل آنها احساس مسئولیت میکند و آسایش آنها در درجه اول اهمیت قرار دارد (غیاث فخری،1383).
گاهی پی بردن به ارزشهای خود یا دیگری بسیار دشوار است، ولی راه هایی وجود دارد که کمک می کند به تدریج، به ارزش های خود پی ببریم و از آنها آگاه شویم چهار روش برای پی بردن به ارزش ها وجود دارد که عبارتند از:
- شناخت چیزهایی که با آن موافق یا مخالف هستیم. چیزهایی که با آنها موافق هستیم، نشان دهنده ارزش های ما هستند و چیزهایی که با آن مخالف هستیم، مخالف ارزشهای ماست.
2.شنلخت چیزهایی که آزادانه انتخاب کردیم؛ یعنی کسی ما را به انتخاب آن ارزشها وادار نکرده است؛ و دیگران به طور حتم بر ما اثر گذار بوده اند.
- شناخت چیزهایی که به آن اعتقاد داریم و حاضریم از آن دفاع کنیم.
- شناخت چیزهایی که رفتار و زندگی ما را هدایت می کند (غیاث فخری،1383).
برای اینکه ارزش های حقیقی خود پی ببریم، باید خود را در موقعیت های حقیقی زندگی قرار دهیم و ببینیم در این شرایط، چگونه میکنیم. گاه اعمال ما ارزش های ما را بهتر نشان میدهند. برای مثال، ممکن است فردی بگوید تندرستی برای او بسیار ارزش دارد، ولی در عمل بهداشت را رعایت نکند، ورزش نکند و حتی سیگار هم بکشد. بنابراین، لازم است ما ارزش مرور و در صورت نیاز،آنها را اصلاح کنیم.
گاه ارزش هایی که از خانواده، جامعه یا گروه هایی که با آنها در ارتباط هستیم، می گیریم، ارزش های درستی نیستند.گاه نیز در جمع دوستان، رفتارهایی ارزشمند شمرده می شود که نادرست است، مانند تحقیر کردن افرادی که با ما تفاوت دارند یا زیاد صحبت کردن برای اینکه نشان دهیم اعتماد به نفس بالایی داریم یا سیگار کشیدن…
از روش های خوبی که میتواند به ما کمک کند تا ارزش های سالم تری پیدا کنیم،صحبت کردن و تبادل نظر درباره ارزش هاست. ما با صحبت کردن درباره ارزش ها، با ارزش های صحیح تر، زیباتر و متعالی تر آشنا می شویم ذهن ما به مسائل و موضوع های اطرافمان باز می شود (غیاث فخری،1383).
هوش هیجانی
از دیگر اجزای مهم مهارت خود آگاهی، پی بردن به «هوش هیجانی» است. اصطلاح هوش هیجانی به پیتر سالووي و جان مایر[16] منسوب است(1999)، اما این نویسندگان، خود ادعایی در مورد ابداع این اصطلاح ندارند. هوش هیجانی را می توان به قدمت رفتار انسانی دانست .از انجیل عهد قدیم و عهد جدید و فلاسفه یونانی گرفته تا شکسپیر، توماس جفرسون و روانشناسی مدرن، جنبۀ هیجانی منطق را به عنوان عنصر بنیادین سرشت انسان مطرح کرده اند. در سالهاي 1900 تا 1920، جنبش جدیدي پدید آمد که می خواست براي اندازه گیري هوش شناختی راهی پیدا کند. دانشمندان آن زمان هوش شناختی را که روشی سریع براي جدا کردن افراد متوسط از افراد باهوش بود، مورد مطالعه قرار دادند و متوجه محدودیت هاي این روش شدند. بسیاري از افراد خیلی باهوش بودند، اما توانایی آنان در ادارة رفتارشان و کنارآمدن با دیگران، محدود بود. مفهوم هوش هیجانی نشان می دهد که چرا دو نفر با هوش شناختی یکسان، به درجات متفاوتی از موفقیت در زندگی دست می یابند. هوش هیجانی یک عنصر بنیادین از رفتار انسان است که جدا از هوش شناختی عمل می کند(برادبري؛ گریوز ،1384).
هوش هیجانی، به توانایی شناسایی و تشخیص مفاهیم و معانی عواطف، روابط میان آنها، استدلال کردن درباره آنها و نیز حل مسئله بر اساس آنها اشاره دارد.هوش هیجانی، به توانایی دریافت عواطف، هماهنگ ساختن آنها با احساسات مرتبط، درک و فهم اطلاعات مربوط به عواطف و نیز مدیریت آنها گفته می شود (سیاروچی،1386).
رسیدن به چنین هوشی، این مراحل را در پی دارد:
1.آگاهی از احساسات خود؛
- مدیریت بر احساسات ویژه احساسات دلتنگ کننده؛
3.خود انگیختگی؛
- همدلی یا درک احساسات و علایق دیگران؛
- تنظیم روابط خود با دیگران (سیاروچی،1386).
پیامد های سودمند هوش هیجانی بر اشخاص
هوش هیجانی، دستاوردهایی را برای افراد به همراه دارد که عبارتند از:
1.خود ارزیابی و خودآگاهی؛
2.شناخت نقاط قوت و حوزههای پیشرفت؛
3.افزایش قابلیت و توانمندی های اجتماعی؛
4.مهارت در کسب آرامش و اعتماد به نفس(سیاروچی،1386).
ویژگی های افراد دارای هوش هیجانی بالا
اشخاصی که هوش هیجانی بالایی دارند، افرادی هستند که:
«تفکر واگرا» دارند؛ یعنی به نظر دیگران بی توجه نیستند، بلکه آنها را بررسی کرده و با استدلال می پذیرند یا رد می کند یا در صورت لزوم، موارد ترمیمی به آنها اضافه میکند.
ویژگی «خود سامان گری» دارند؛ یعنی به ارزیابی توانایی های خود در مجموعه انسانی، گروهی و سازمانی می پردازند و طی آن، جایگاه خود را بر اساس نقش هایی که ایفا می کنند، ترسیم میکنند که برای تحقق آن، سامان دهی روابط اجتماعی از اهمیت ویژهای برخوردار است. تجربه نشان داده است که هرگز توانمندیهای افراد در کنج انزوا و عزلت به فعل در نمی آید و عینی نمی شود. گروه، اجتماع و هم نوعان بستر مناسبی هستند که در فرآیندی بازخوردی، رفتار افراد را شکل و جهت می دهند.
عزت نفس
عزت نفس یکی از شاخص های اساسی توانمندی ها و ضعف های هـر انسانی است و مهارت های زندگی به عنوان واسطه ارتقای عزت نفس در فرد اسـت(محمدخوانی و همکاران،2013). عزت نفس، بعنوان یکی از نیازهـای اساسـی انسـان که رشد، توسعه و هویت فردی را تحت تـاثیر قـرار مـی دهـد، دارای ابعاد داخلی و خارجی است. بعد داخلی، به افراد حس خوب بودن را می دهد و بعد خارجی، افراد را قادر می سازد با اعتماد به نفس رفتـار کنند. افراد با عزت نفس پایین، احساس حقارت می کنند کـه باعـ ایجاد مشکلات روانی مانند دروغ، تکبر، جاه دلبی مـی شـود. عـزت نفس باعث موفقیت در تحصیل و مشارکت اجتمـاعی اسـت(حسن پور و همکاران،2014). عزت نفس بـه عنـوان نمـادی از سـلامت روان مـی باشـد و در ارتباطـات اجتماعی انسان را در مقابل اضطراب و اختلات جسـمانی حمایـت نموده و شیوه های مقابله افراد را بهبود بخشـیده و موجـب ارتقـای سطح سلامت روان می شود. هر چند، عزت نفس مانند یك مهـارت، قابل آموزش نیست اما می تواند پیامـد آمـوزش درسـت در محـیط ،مدرسه خانواده و جامعه باشد. برنامه آموزش مهارت های زندگی از برنامـه هـایی اسـت کـه موجـب ارتقای عزت نفس افراد مـی شـود(محمدخوانی و همکاران،2013). سـازمان سـلامت جهان ده مهـارت (تصـمیم گیـری، حـل مسـ،له، فکـرخلاق، تفکـر نقادانه، ارتباط بین فردی، ارتبادات، خودآگاهی، همدلی، مقابلـه بـا استرس، کنترل هیجانات) را به عنوان مهـارت هـای زنـدگی مطـرح کرده است(خالدیان و همکاران،2014).
از اجزای مهم دیگر خود آگاهی «عزت نفس» است. عزت نفس، کلید اصلی بهداشت روان است. عزت نفس به میزان احترام ارزشی گفته میشود که فرد برای خود قائل است.چناچه قضاوت ما درباره ارزشهایی که داریم، مثبت باشد، عزت نفس مثبت و چنانچه قضاوت ما منفی باشد، عزت نفس ضعیفی داریم.
برای بالا بردن عزت نفس خود لازم است:
- روابط اجتماعی خود را گسترش دهیم و با دوستان زیادی ارتباط برقرار کنیم.
- با خانواده خود ارتباط گرم و مداومی داشته باشیم.
- اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت را به گونهای طراحی کنیم که بتوانیم با آنها دسترسی پیدا کنیم.
- نقاط ضعف خود را پس از شناسایی، برطرف کرده و به شناسایی نقاط قوت خود بپردازیم.
5.هرگز خود را با دیگران مقایسه نکنیم چون این ارزیابی، منطقی نخواهد بود.
6.خویشتن پذیر باشیم؛ یعنی احساس غرور کنیم.
- مثبت فکر کنیم و همیشه به کوشیم نیمه پر لیوان را ببینیم.
- افرادی را بیابیم که بتوانیم از آنها چیزهای بیاموزیم.
- اتفاق های ناخوشایند زندگی خود را بپذیریم.
- بر عادت های ناپسند خود غلبه کنیم.
- از هیچ چیز نترسیم، چون ترس، از موانع اعتماد به نفس است.
- خود را به دیگران وابسته نکنیم و تا حد توان به دیگران کمک کنیم.
- همه را ببخشیم، روح خود را آزاد کنیم و نفرت را به دل راه ندهیم.
خودپنداره
از نتایج خود آگاهی، تشکیل«خودپنداره» است. خودپنداره، به برداشت، تصویر و احساسی گفته میشود که هر فرد درباره خود دارد. خودپنداره، نقش مهمی در سلامت روانی افراد دارد. درون مایه هر انسانی، مجموعه افکار درباره وضعیت ظاهری خود، روابط، احساسات، رفتار، تواناییهای خود مانند آن است و تصویر ذهنی هرکس از چندین لایه تصویر جسمانی، سیمای ظاهری، تفکر، احساسات و رفتار تشکیل شده است.هر چند ممکن است درک و شناخت هر فرد نسبت به خودش، بر اساس حقیقت نباشد و تحریف شناختی به وجود آمده باشد که نیاز به تصحیح دارد. ولی خودپنداره هر فرد، مجموعه فشرده ای از ثروت درونی اوست؛ چراکه ثروت حقیقی، چیزی جز درک شناخت از خویشتن نیست و آنچنان پر قدرت است که میتواند فرد را به سوی یک زندگی سالم و ارزشمند یا زندگی بیمار و ناپایدار سوق دهد (ارنسون، 1381). برداشت ما از خودمان تا حد زیادی از تجارب گذشته ما (موقعیتها و شکست های ما) و آنچه دیگران درباره ما میاندیشد، شکل میگیرد.
اهمیت خود پنداره
خود پنداره، براحساس ما از خود نیز اثر می گذارد. افرادی که احساس خوبی درباره خود دارند، در مقایسه با افرادی که احساس منفی به دیگران دارند، از اعتماد به نفس و رضایت بیشتری برخوردارند، افراد موفق تری هستند و کمتر به سراغ سیگار، مواد و دیگر رفتارهای پرخطر می روند.
روش های اصلاح خود پنداره
هیچ گاه پس از یک یا دو تجربه بد، از خویش خود پنداره منفی نسازید. اوضاع را بررسی کنید. به هر اندازه که می توانید، به طور واقع بینانه تر به خود نگاه کنید و نقاط قوت و ضعف خود را بشناسید. سعی کنید نقاط ضعف را اصلاح کنید. شما با تعیین اهداف خاص برای رسیدن به آن ها می توانید خودپنداره خود را تغییر دهید. گفتنی است نوع رفتار ما از احساسات، افکار نگرش ها، نوع برداشت ها، باورها و میزان اعتماد به نفس و عزت نفس ما شکل می گیرد. از این رو، کسب مهارت خودآگاهی، عامل مهمی در ارتباطات، موفقیت ها و شکست ها به شمار می رود.
عوامل موثر در رشد خودآگاهی
عوامل بی شماری در رشد خودآگاهی نقش دارند که عبارتند از:
- پذیرش خود
خودمان را به تمام با تمام نقاط قوت و ضعفمان بپذیریم و دوست داشته باشیم. بی شک، عوامل بی شماری در چگونگی پذیرش خود به همان شکلی که هستیم، نقش دارد. یکی از عوامل موثر، پذیرفتن اشتباهاتی است که از ما سر می زند. از دیگر عوامل مهم پذیرش خود، بخشش خود است. بخشیدن، عفو کردن و عفو شدن، آزاد شدن است. خود را بخشیدن، به افزایش عزت نفس کمک میکند. شما دریافته اید آنچه انجام داده اید ، بهترین کاری بوده است که در آن زمان با آن محدودیت های ویژه می توانستید انجام دهید. بخشیدن خود و قبول اشتباهات،کلید رسیدن به آرامش است. اگر خود را نبخشید، نمی توانید در حال آرامش و آزادی عمل کنید. بزرگترین اشتباه، حواله خطاهای گذشته است (امامی نایینی،1383).
2.پذیرش دیگران
به پذیرش انسانها با تمامی اشتباهات ها و تفاوت های بین فردی، پذیرش دیگران گفته می شود. تفاوت های ژنتیکی، وراثتی و محیطی، از تفاوت های زیربنایی است که همه تفاوت ها از آنها سرچشمه میگیرند. فردی که توانمندی پذیرش دیگران را ندارد،در ارتباطات خود سرخورده میشود ، همواره عصبی و ناراحت است، از دیگران می رنجد و دست آنها عصبانی است و در اغلب اوقات، اطرافیانش او را طرد می کند و این خود، لحظه به لحظه از میزان اعتماد به نفس فرد خودکار خود آگاهی عمومی کاهد (امامی نایینی،1383).
۳ ۰پذیرش مسئولیت ها
پذیرش مسئولیت ها ،نقش بسیار مهمی در رشد اعتماد به نفس خود و رسیدن با خود آگاهی بیشتر دارد.قبول مسئولیت و درگیر شدن با مسائل مربوط به آن، ما را از نقاط قوت و ضعف خود بیشتر آگاه می کند.
از بزرگترین موانع پذیرش مسئولیت ها، ترس از شکست و اشتباه کردن است. مسئولیت ها، فرصت هایی هستند که نیروهای جسمی، روانی و اجتماعی ما را به چالش می کشند، قدرت های خلاقانه ما را به حرکت وا می دارند و به ما کمک میکنند خود باوری حقیقی تری داشته باشیم. پذیرش مسئولیت، گامی بزرگ برای رشد خود شکوفایی است (امامی نایینی،1383).
موانع رشد خود آگاهی
برخی موانع رشد خودآگاهی عبارتند از :
1.توقع ها و انتظار های بیش از حد
نخستین نشانه توقع های نابجا، بیش از حد خود خواهانه بودن آنهاست. دومین نشانه انتظارهای نابجا این است که بخواهیم توقع ها و انتظار های ما برآورده شوند، بدون اینکه خود قدمی در این راه برداریم یا بکوشیم. شخص متوقع، اگر تنها و هم صحبتی کسی نیازمند باشد به کسی تلفن نمیزند و به سراغ کسی نمی رود، بلکه انتظار دارد طرف مقابل آغازگر باشد. سومین نشانه عناد آمیز بودن این توقعات است، به گونهای که افراد پرتوقع،خواهش خود را پرخاشگرانه و همراه با عناد ابراز میکنند. علت عناد آمیز بودن توقعات نابجا این است که برآورده نشدن این توقعات از نظر شخص به منزله شکست یا احساس بیارزشی است. درجه آگاهی افراد از توقع های نابجا متفاوت است. هرچه نظر شخص خود و دیگران، بیشتر تحت تأثیر تخیل باشد، به همان اندازه می فهمد که نیازها و توقع هایش غیرمعقول است.
برخی افراد از توقعات و امتیازاتی که برای خود قائل هستند، آگاهی دارند، و از غیر منطقی ولی از غیر منطقی و غیر موجه بودن آن بیخبر هستند، برای مثال، توقع دارند دیگران مطابق میل آنان رفتار کنند، ولی از علت این امر باخبر نیستند.توقع های بیش از حد و نابجا، روی شخصیت و زندگی هر فرد آثار و نتایج زیان باری بر جای میگذارد و ممکن است احساس محرومیت و سرخوردگی و نارضایتی دائمی ایجاد کند و شخص را ناراضی و از همه طلب کار بار بیاورد (امامی نایینی،1383).
2.کمال طلبی
کمال طلبی، شامل افکار و رفتارهای خود تخریب گرایانه ای است که هدفشان رسیدن به اهداف افراطی و غیرواقع گرایانه است.اگر شما فردی کمال طلب باشید، در کودکی آموخته اید که دیگران با توجه به میزان کارایی شما در انجام کارها، برای شما ارزش قائل هستند و در صورتی که خود بها میدهید که مورد قبول دیگران قرار بگیرد. بنابراین، اعتماد به نفس شما بر اساس معیارهای خارجی پایه ریزی شده است. این امر می تواند شما را نسبت به نظرها و انتقادهای دیگران آسیب پذیر و به شدت حساس کند. کوشش برای حمایت از خود و رهایی از این گونه انتقادها سبب می شود کامل بودن را تنها راه دفاع خود بدانید.
برخی احساسات، افکار و باورهای منفی با کمال گرایی مرتبط هستند، مانند ترس از بازنده بودن؛ ترس از اشتباه کردن؛ ترس از نارضایتی؛ همه یا هیچ پنداری؛ تاکید بسیار بر روی باید ها؛ اعتماد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند. افراد کمالگرا اغلب، پذیرفته نشدن و طرد شدن از سوی دیگران را پیشبینی میکنند و از آن می ترسند. با این ترس، آنها در مقابل انتقاد دیگران حالت دفاعی به خود میگیرند و دیگران را از خود دور می سازند (امامی نایینی،1383).
3.غرورها
شاید ما نیز تجربه کرده باشیم که با وجود کوشش بسیار برای کامل بودن و رسیدن به ایده ال ها،احساس کنیم هنوز با آنچه که دل خواهمان است، نرسیده ایم شاید برخی از ما با وجود اینکه تصور می کنیم به کمال عظمت رسیده ایم، احساس ارزشمند بودن نکنیم و خود احترام نگذاریم ؛اگرچه در تصور، خود را دارای قدرت نامحدود و متمایز می پنداریم. مهمترین دلیل این احساسات آن است که منشا و مبدا اعتماد به نفس واقعی یا غرورهای کاذب، به کلی متفاوت است.اعتماد به نفس که منشا رشد خود حقیقی است، بر مبنای صفات، فضایل شایستگیها و استعدادهایی حقیقی قرار دارد که در وجود انسان است، در حالی که غرورهای نامعقول، از نتایج خود ایده الی و بی احساسی سرچشمه می گیرند؛ یعنی این غرورها یا بر مبنای صفات و شایستگی های تصویری و تخیلی است یا اگر صفات و شایستگی هایی نیز در شخص وجود داشته باشد، احساس غرور نسبت به آنها بسیار مبالغه آمیز است.
غرور، احساس بدی است که به شدت انسان را آسیبپذیر و مستعد رنجش های بی جا می کند. به طور کلی، غرور اصلی را که منشا هزاران غرور فرعی مختلف است، میتوان به ۶ دسته تقسیم کرد: غرور عقل و اراده؛ غرور خود بزرگ بینی و یا مهم بودن؛ غرور خواستنی بودن یا محبوب بودن؛ غرور آزادی مطلق ؛غرور شجاعت و غرور عدالت (امامی نایینی،1383).
نتیجه گیری
هر فرد بهعنوان یک موجود متمایز و منحصربهفرد توانایی شناخت خود و آگاهی از خود را دارد که به آن خودآگاهی میگویند. درواقع هر فرد با شناخت خصوصیات ظاهری، گرایشها، ارزشها، نقاط قوت و ضعف، علایق و احساسات خود، به خودآگاهی میرسد. ازآنجاییکه خودآگاهی از وجوه مختلفی تشکیل شده و جلوههای متفاوت از یک فرد را متجلی میکند؛ برای محقق ساختن خودآگاهی، باید همه جوانب پیدا و پنهان خود را شناخته و به تجزیهوتحلیل آنها پرداخت.
مارک فیشر دراینباره میگوید: «انسان بازتاب افکاری است که در ذهن ناخودآگاهش دارد.» بسیاری از ما شناخت کافی از ویژگیهای رفتاری و شخصیت خود نداریم و اغلب خود را با سمتی شغلی، تحصیلات و امثال آن میشناسیم. درحالیکه دقیقاً نمیدانیم در چه زمینههایی استعداد داریم؟ نقاط قوت و ضعف ما چیست؟ گرایش ما به چه چیزهایی است؟ ارزشهایمان در زندگی چیست و هزاران سؤال دیگر… . هرچه سطح خودآگاهی ما بیشتر باشد اصلاح و تغییر در مسیر اهداف برایمان راحتتر خواهد بود و درواقع بهواسطه این خودآگاهی دلایل رنج و نارضایتی را از میان برمیداریم.خودآگاهی به ما کمک میکند که سردرگم و سرگردان نباشیم؛ چون این سرگردانی فرد را افسرده نموده و از جایی به بعد، اتفاقات اطراف برایش بیاهمیت میشوند؛ به عبارتی امید به ادامه زندگی در او میمیرد. درنهایت غمانگیزترین فاز زندگی خود را شروع کرده و دیگر کنترل اوضاع برایش سخت میشود. در این فاز نیروهای بیرونی بر فرد مسلط شده، در برابر او قدرت مییابند و شخصیت و ساختار وجودی وی را شکل میدهند.
با شناسایی نقاط قوت و ضعف برنامه استراتژیک برای رسیدن به اهداف تدوین میشود و فرد را به موفقیت میرساند. درواقع این مزیت خودآگاهی در حوزه مدیریت بسیار کاربرد دارد. بین این نوع از خودآگاهی و بازدهی مطلوب رابطه تنگاتنگی وجود دارد. همانطور که کیم وو چونگ اعتقاد دارد که «شما بدون تسلط بر خود نمیتوانید فاتح دیگران شوید.» ما باید یاد بگیریم که برآورده کردن نیازها و همچنین بهطور همزمان، توجه به تواناییهاست که ما را موفق میکند. عدم توجه به هرکدام تضمین رسیدن به هدف را کاهش میدهند. پس به طور کلی با شناخت نقاط قوت و ضعف خودمان که از طریق خودآگاهی می توان به این مهم دست یافت و تصویر واقه بینانه ای از خودمان داشته باشیم و مسئولیت و حقوق مان را یهتر بشناسیم که این امر با توجه یه فرایند پرسشگری که از دل ارتباط موثر قوی برمی اید در جلسات کوچینگ یکی از دستاوردهای مهم این رویکرد می باشد.
منابع
- احمدی کهجوق،مینا؛رصافیانی،مهدی؛حسینی،سیدعلی؛کاشفی مهر،بابک؛اکبرفهیمی،نازیلا.(1394). کوچینگ عملکرد کاری: مقاله مروری توصیفی، فصلنامه علمی – پژوهشی طب توانبخشی ، دوره پنجم ،شماره اول.
- باقرنزاد حصاری،بی بی فاطمه؛مروتی شریف آباد،محمدعلی؛شریف زاده،غلامرضا؛میری،محمدرضا؛وحدانی نیا،ولی الله؛دستجردی،رضا. (1398). بررسی عوامل پیشبینی کننده عزت نفس در نوجوانان دختر،نشریه پژوهشکده علوم بهداشتی جهاد دانشگاهی، سال هجدهم، شماره ششم.
- رامین،فرح؛حقی،فائزه؛پورسیدآقایی،زهرا.(1399). تبیین نظریه هوش هیجانی دانیل گلمن بر اساس آراءعلامه طباطبایی(ره)، فصلنامه پژوهشهاي نوین دینی، سال اول، شمارة سوم.
- سلیمانی،سمیرا؛بابابنژادی،مهران؛غنمی،فائثه.(1393). نقش خودآگاهي و تنظيم هيجان در كنترل اضطراب دانشجويان،فصلنامة فرهنگ مشاوره و روان درماني، سال پنجم، شمارة 20.
- عبدی،جواد؛کاظکی،سعید؛احمدزاده قصاب،آزاده.(1397).اولین کنفرانس بین المللی مطالعات بین رشته ای در مدیریت و مهندسی،دانشگاه تهران.
- قهیمی،رضا.(1390). آشنایی با »مهارت خودآگاهی«،نشریه کودک، نوجوان و رسانه،سال اول،شماره 1 و 2.
- نورعلیزاده میانجی،مسعود؛بشیری،ابوالقاسم؛مسعودجان،بزرگی.(1391).رابطه خداآگاهی با خودآگاهی،روانشناسی و دین،سال پنجم،شماره سوم.
- نیک گفتار،منصوره.(1386). رابطه بین سلسله مراتب ارزشها و سلامت عمومی، نشریه پژوهشهای روانشناختی،شماره نوزدهم.
- یحیی زاده جلودار،سلیمان؛حیدری،شعبان؛موسوی ترجندی،سیدرقیه.(1397). اثربخشی آموزش خودآگاهی بر هویت یابی ومسئولیت پذیری دانش آموزان مقطع متوسطه دوم،مجله روانشناسی و روان پزشکی شناخت،سال پنجم،شماره 4.
- https://coachingmall.ir /
- https://faracoach.com/
- https://icoachtraining.com/
- https://impactcoaching.ir /
- https://modirban.com /
دیدگاهتان را بنویسید