با معنا زندگی کنیم
با معنا زندگی کنیم
نویسندگی چیزی که در کودکی در من بوده و من را با خودم به اشنا می کرده و به صلح می رسونده امروز در حال محقق شدن است و من امروز می خوام اولین قدم جدی خودم را در این راستا بردارم.
موضوعی که به شدت آن را در وجودم می بینم که آن را بنویسم مبحث معنا و رسالت زندگی است چیزی که خودم مسیرش را طی کردم. مسیری پرچالش اما شیرین و دوس داشتنی که برایم بسیار لذت بخش است.
آیا یگانه مسیر ما در زندگی آمدن به دنیایی بی هدف است بدون ذره ای تلاشی برای بهبود دنیا و یا اثری بر آن گذاشتن نه نیست. نظامی به این سیستم هماهنگ و برنامه داده شده چیزهایی بدون هدف در آن جایی ندارد. در پس خلقت تمام موجودات هدفی وجود دارد که ازآن سوی آن یک حکمتی نهفته است.حوشبخت واقعی آن است که مسیرش را پیدا کرده و در راستای آن گام های جدی برداشته است.اری او خوشبخت واقعی است.کسی که گمراهی هایی زیادی را پیموده و در یک سنی بیدار می شود و می بیند که زندگی آن چیزی نبوده که تا الان طی کرده زندگی ورای همه این هاست.ابتدا احساس گیجی می کند.احساس گنگی می کند.نمی داند راه کدام است بیراه کدام.نمی داند های زیادی در سرش در حال چرخیدن است.عدم تمرکز گریبان اش را گرفته است.و گویی احساس خفگی به او دست داده از داده ها و نداده هایش.حالا وقت تمیز دادن است.تمیز بین خواسته ها داشته ها و نداشته ها. گام هایی را برمی دارد شکست می خورد.سقوط می کند بلند می شود.آسیب می بیند باز از سر می گیرد. میداند تا رسیدن به سر منزل مقصود باید تلاش ها کرد.اتفاق را برایش معنا دیگری پیدا می کند.
خوبی جایش را به بدی می دهد و بدی جایش را به خوبی، ما آمدیم که به کمال برسیم به آن جایی که آمدیم برگردیم و دیدار را با معبود تازه کنیم.
رسالت کجاست؟
رسالت آن جایی است که شما حالتان با خودتان خوب است از اینکه ساعت های متمادی بر سر آن کار می باشید خسته نیستید و گویی گذر زمان را متوجه نمی شید جایی است که درونتان حرکت به سوی آن را به شما ندا می دهد. شاید به سوی کارهای دیگر روانه شوبد ولی آنچه که شما را به سوی ان روانه می کند رسالت است. و آن صدایی که خاموشی ندارد. ندای درونی که از شاید کودکی با شما بوده و هر بار خواسته خودی نشان دهد به هر طریقی شما به آن محل ندادید و او را مورد توجه قرار ندادید.در یک سنی که قرار می گیرید آن ندا پر رنگ تر خودش را به شما نشان می دههد بیا به سوی من قدم بردار از درون تمایلات درونیت از درون استعدادهای درونیت از دل پتانسیل هایی که هیچ زمانی به آنها بها نداده ای می آید. از دل کشمکش های درونیت سر بر می اورد هر جا قدم می گذاری رد پایش را مشاهده می کنی و راه فراری از آن نیست باید پا روی ترس هایت بذاری و در راستای آن قدم های موثر برداری قدم هایی محکم که تو را در آن مسیر به جلو هدایت کند شاید ابتدا سخت، غیر ممکن و پیچیده به نظر برسد ولی کافی است که اولین قدم را برداری و حلاوت آن را احساس کنی تا مزه ه اش همیشه همراهت باشد و تجربه اش در دلت ذوق ذوق کند.من بعد آن حاضر نیستی این حلاوت و شیرینی را با چیزی غیر آن عوض کنی هر چیزی غیر آن برایت بی معنا و نامفهوم معنا پیدا می کند.آن را با مادیات در این دوران حاضر به عوض کردن نیستی و تمام تلاش هایت در راه رسیدن به این مسیر پرشکوه می باشد هر چند سخت اما شیرین
اری همان مسیری است که شاید سالها در پی رسیدن به آن در جستجو بودی، این همان ندای درونت بوده،پاسخ به آن یک احساس رضایت را به همراه دارد.احساسی که شاید من قبل آن را هیچ جا تجربه نکرده باشی، و اکنون که آن را در اغوش گرفتی و پاسخ بله به آن دادی آن احساس وصف ناپذیر را تجربه می کنی، احساس رهایی از هر قید و بند های دیکته شده،احساس شوق درونی که قابل وصف با هیچ چیزی نمی باشد.یک حس ناب و تجربه نشدنی،یک حس غیرقابل توصیف که تا به امروز زندگیت هیچ رنگی از آن را در زندگیت ندیده ای،رسیدن به آن همان الماس گمشده درونیت را برایت ارمغان می آورد.بعد آن همچون قاصدک به این طرف و آن طرف در حال پروازی و نغمه کنان در حال سرایدن آوازت و خبر دادن به اینکه دنیا این همان گنج درونیست که از آن غافل شده ای ای بشر
دست دعوت به سوی خیلی ها دراز می کنی بعضی ها لبیک و عده ای رد دعوت می کنند. می دانی که مسیری است زیبا و اما با چالش های خاص خودش از شیرینی ها می گویی و سختی ها را شفاف بیان می کنی تا دعوت شده گان مسیر را با این جاده روبه رو اشنا کنی، گاهی شاید در پیدا کردن واژه ها برای توصیف حلاوت این مسیر واژه کم بیاری در کلام نگنجد آنچه را خواهان توصیفش هستم باید بیشتر جستجو کنم برای این مسیر توصیفاتی در خور بیابم.
حالا باید مسیر را شکل دهی دیوارهای اش را بچینی ممکن است ابتدا کج بچینی تا ثریا کج خواهد رود اما هیجان انگیز هم هست چون مسیر فقط و فقط مال توست و تو خود صاحب این اثری پس خلقش کن همچون کوزه گری که در اتاق سفال گری اش در حال خلق و جان دادن به گل است.
ادامه دارد…
دیدگاهتان را بنویسید